عمر بن عبد العزیز؛ خلیفه ای درستکار در خاندان اموی/ چرا فرزند عبد العزیز از دیگر خلفای اموی متمایز است؟

عمر بن عبدالعزیز در روزگار خلافت، مردی شایسته، دارای اخلاقی محترمانه، فروتنی و زهد بوده و کوشید بر خلاف دیگر خلفای اموی، شیوه زهد، خدا ترسی و نیکی و عدالت با مردم را دنبال نماید و در این خصوص کارگزاران سابق بنی امیه را کنار گذاشت و افراد شایسته و صالحی را به جای آنان برگزید.

عمر بن عبد العزیز بن مروان بن حَکَم، هشتمین خلیفه از خلفای اموی است که پس از مرگ سلیمان بن عبد الملک بر تخت خلافت تکیه زد و عهده دار حکومت گردید. وی فردی صالح، راست کردار، دانا و دوستدار دانش، زاهد و بی میل به دنیا بوده و در میان خلفای اموی شخصیتی بی نظیر محسوب می گردد. بازخوانی اقدامات دلاورانه و اصلاحات ارزنده اش در دوران کوتاه خلافت، شایان توجه بوده و این حقیقت را بیش از گذشته آشکار می سازد که انسان ها در گرو کردار خویش بوده و تبهکاری خاندان و خانواده نمی تواند مانعی گردد تا فردی که جویای مسیر صحیح است، از انتخاب راه و گفتمان حق باز مانده و یا مجبور باشد همان مسیر خانوادگی اش را برگزیند؛ البته عکس این سخن نیز صادق است و فردی که در محیطی آراسته به خوبی ها و فضیلت ها متولد شده می تواند مسیر ناصواب را برگزیده و بر خلاف تربیت خانوادگی اش، خود را آلوده نماید و راه تبهکاری و ستمگری و طغیان را انتخاب کرده و بر آن پایدار باشد و اصرار ورزد. (واکاوی زندگانی و سخنان عمر بن عبد العزیز، ص12- 10).
عمر بن عبد العزیز به سال 61 هجری در مدینه چشم به جهان گشود و در این شهر به فراگیری علم و دانش اشتغال یافت و حتی در زمانی که پدرش (عبد العزیز بن مروان) راهی مصر گردید، باز هم در مدینه به شنیدن حدیث و فراگیری علم (به ویژه تفسیر و فقه) می پرداخت و از بزرگانی همچون عبد الله بن جعفر، انس بن مالک، سعید بن مسیب و … روایت شنیده و نزد آنان درس خوانده و حدیث و سنت را فراگرفته است.
وی در زمان خلافت پسر عمویش ولید بن عبد الملک به فرمانداری مدینه برگزیده شد و از جمله مهمترین برنامه ها و کارهایش در روزگاری که در مدینه بوده، توسعه مسجد النبی و داخل ساختن حُجره های پیامبر(ص) به صحن مسجد به دستور خلیفه اموی بوده است. (الکامل فی التاریخ، ج4 ص533).
وی به مدت 6 سال استاندار مدینه بود و به سال 93 هجری برکنار گردید. پس از مرگ ولید بن عبد الملک و خلافت برادر کوچکترش سلیمان بن عبد الملک، عمر بن عبد العزیز از نزدیکترین مشاوران خلیفه جدید اموی به شمار می رفت و سلیمان در بیشتر کارهای حکومتی با پسر عمویش پور عبد العزیز رایزنی کرده و در موارد بسیار، نظر او را اعمال می نمود.
سلیمان بن عبد الملک پس از آنکه تنها دو سال و پنج ماه از خلافتش می گذشت و در جوانی بسر می برد، گرفتار بیماری گردید و در بستر احتضار قرار گرفت. وی که فرزندانش کوچک بوده و در سنی قرار نداشتند که عهده دار خلافت شوند، با پیشنهاد رَجاء بن حَیاة (یکی از دانشمندان دربار اموی) موافقت نمود و پسر عمویش عمر بن عبد العزیز را به خلافت پس از خود منصوب ساخت. (التنبیه و الاشراف، ص276).
خلافت ابوحفص عمر بن عبد العزیز به عنوان هشتمین خلیفه اموی در روز جمعه آخر صفر سال 99 هجری آغاز گردید و حدود دو سال و چند ماه نیز ادامه داشت. وی در روزگار خلافت، مردی شایسته، دارای اخلاقی محترمانه، فروتنی و زهد بوده و کوشید بر خلاف دیگر خلفای اموی، شیوه زهد، خدا ترسی و نیکی و عدالت با مردم را دنبال نماید و در این خصوص کارگزاران سابق بنی امیه را کنار گذاشت و افراد شایسته و صالحی را به جای آنان برگزید. (مروج الذهب، ج3 ص194).

از مهمترین اقدامات وی در روزگار خلافتش، ممنوع ساختن لعن و بی حرمتی به مقام والای امام المتقین حضرت علی بن ابی طالب(ع) است. وی با این بدعت ناصواب که زمانش به درازای خلافت اموی بوده و از زمان آغاز حکومت امویان توسط معاویه بن ابی سفیان بنیانگذار خلافت آل امیه پایه ریزی گردید (حدود 60 سال)، به مبارزه پرداخت و دستور داد به جای لعن و دشنام گویی، این آیه از قرآن کریم خوانده شود:
إنَّ اللهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ وَ الإحسانِ وَ إیتَاءِ ذِی القُربَی وَ یَنهَی عَنِ الفَحشَاءِ وَ المُنکَرِ وَ البَغیِ یَعِظُکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرُونَ. (سوره نحل، آیه 90).
ترجمه: خداوند به دادگری و نیکی و بخشش به نزدیکان (خوبی و احسان به خویشاوندان) فرمان می دهد و از زشتی، کارهای ناپسند و ستمگری و تجاوز نهی می کند؛ امید است که یادآور گردید.
در این باره از فرزند عبد العزیز نقل است که چنین گفت: زمانی که کودک بودم، نزد یکی از فرزندان عُتبه بن مسعود درس می خواندم. روزی بر ما گذشت و ما با دیگر کودکان بازی می کردیم و علی(ع) را لعن می گفتیم. او از این رفتار ما ناخرسند شد و به مسجد رفت. من نیز به دنبال او راه افتاده و خود را به مسجد رساندم. دیدم نماز می خواند و نماز خود را نیز طولانی نمود؛ گویی نمی خواست با من روبرو گردد. پس از نماز، با خشم مرا نگریست. گفتم: شیخ را چه شده است؟ پاسخ داد: فرزندم! تو بودی که علی(ع) را امروز لعن گفتی؟ گفتم: آری. گفت: از چه زمانی دانستی خداوند بر اهل بدر (حاضران در غزوه بدر؛ سال دوم هجری) خشم گرفته پس از آنکه از آنان خشنود گردیده است؟
گفتم: مگر علی(ع) از اهل بدر بوده؟ گفت: وای بر تو باد؛ مگر بدر جز او برای کس دیگری هم بوده است؟
گفتم: دیگر به این کار باز نگشته و چنین کاری نخواهم کرد. در همان زمان، سخنان پدرم (عبد العزیز بن مروان) را در روزهای جمعه می شنیدم که برای مردم سخنرانی می کرد و بسیار نیک سخن می گفت و زمانی که به لعن و دشنام علی(ع) می رسید، زبانش دچار لکنت می شد. از این مساله در شگفت بودم که یک بار به پدرم گفتم: شما سخنور ترین مردم هستی، چگونه است زمانی که به لعن این مرد میرسی، زبانت یاری نمی کند و خوب سخن را ادا نمی کنی؟
گفت: پسرم، اگر کسانی که پای منبر ما هستند چه مردم شام و چه دیگران، فضیلت و برتری این مرد را آن اندازه که پدرت می داند، بدانند و از آن باخبر شوند، کسی از آنها به دنبال ما نمی آید. (و از ما بنی امیه، پیروی نخواهند کرد).
سخن او در سینه ام جای گرفت و با خدا عهدی بستم که اگر از خلافت مرا بهره ای باشد، این روش را تغییر خواهم داد. (شرح نهج البلاغه، ج4 ص279).
عمر بن عبد العزیز در زمان خلافتش، اقدامات ماندگار و ارزنده دیگری نیز به انجام رساند؛ از جمله: آغاز تدوین و نگارش حدیث، اصلاحات اقتصادی و تلاش برای بازپس گیری دارایی ها و زمین های خاندان مروان و بازگرداندن آن به بیت المال، بازگرداندن فدک به اهل بیت(ع) و خوشرفتاری با علویان، مخالفت با روش معاویه بن ابی سفیان در گسترش دشنام و بی احترامی و تحریف سنت و همچنین تلاش فرزند عبد العزیز برای گفتگو، احترام، ادب و … (ابوتراب، 71- 70).
در اینجا مناسب است اشاره گردد امام علی(ع) نیز در روزگار خلافت، بر ادب و احترام به دیگران (حتی مخالفان) تاکید فراوان داشته و زمانی که شنید در صفین برخی از اصحابش به مردم شام دشنام می گویند، آنان را از این کار نهی فرمود و به آنان چنین گفت: به جای دشنام، بگویید خداوندا، خون آنان و ما را حفظ کن، میان ما و آنان صلح و آشتی برقرار فرما و آنان را از گمراهی شان هدایت نما … (نهج البلاغه، خطبه 206).
در روزگاری که ما در آن زندگی می کنیم نیز به گفتمان علوی در ادب، احترام و شیوه گفتگو با دیگران نیاز داشته و باید این روش را سرلوحه کار و برنامه های خویش قرار دهیم و از روش توهین، دشنام، بی ادبی و بدزبانی اجتناب نماییم.
سرانجام عمر بن عبد العزیز خلیفه صالح و خوشنام اموی در سن حدود 40 سالگی و پس از دو سال و چند ماه خلافت، در سال 101 هجری چشم از جهان فروبست و به گفته برخی مورخان، با زهر به قتل رسید. (تاریخ الیعقوبی، ج2 ص305).
پیکر او را در منطقه ای به نام دیر سمعان به خاک سپردند. شریف رضی (گردآورنده نهج البلاغه و از دانشمندان و سادات بزرگوار در سده چهارم)، عمر بن عبد العزیز را در قصیده ای کوتاه رثا گفته و از کردار و رفتار شایسته او تقدیر نموده است.

فهرست منابع:
1- قرآن کریم
2- نهج البلاغه
3- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، المکتبة العصریة 2004
4- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار احیاء التراث العربی 1989
5- گودینی، محمد جواد، واکاوی زندگانی و سخنان عمر بن عبد العزیز، انتشارات نظری 1396
6- مسعودی، علی بن الحسین، التنبیه و الأشراف، بغداد، المکتبة العصریة 1938
7- یعقوبی، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر، تاریخ الیعقوبی، قم، موسسه و نشر فرهنگ اهل بیت(ع)
8- یوسف محمد عمرو، ابوتراب، دار المؤرخ العربی 2001

• نویسنده: دکتر محمد جواد گودینی نویسنده، مترجم و استاد دانشگاه